my idea about life
بعد از سالها نگهداری مداوم از تعدادی مرغ و خروس ای روزها مادر بزرگ متوجه یک مورد هم جنس بازی میون مرغ ها شده که
باعث شگفتی همه شده . احتمالا این مرغ شیطون این کارو از خروس ها یاد گرفته و یا شاید هم بیچاره هورمونهای مردونه داره
چیلی هم یه دوست دختر فاب پیدا کرده . انوشیروان و مهستی هم خیلی بی حال شدن و غذا نمی خورن شاید به خواب زمستونی رفتن
خدای من باز هم زلزله
چی داره به سر مردم کره زمین میاد
برای انوشیروان ناراحتم ، دیگه نمی تونه حمام آفتاب بگیره ، اون اول ها روز به روز لاکش روشن تر می شد ، شمال که می رفتم پرده اتاق رو به طور تصادفی کنار زده بودیم ، وقتی از شمال برگشتیم رنگ لاک انو شیروان تیره شده بود ، فهمیدیم که ظهر ها می
ره اون قسمتی از تشت که کنار پنجره است و پاهاشو می کشه و حموم می گیره . الان بازم هر روز این کارو می کنه ولی دیگه از افتاب سابق خبری نیست ، نمی دونم تغییر فصل رو درک می کنه یا نه و آیا به خواب زمستونی فرو می ره یا نه . در ضمن فکر کنم جنسیت انوشیروان و مهستی رو اشتباه حدس زدیم
همشهری و هم جنس عزیزم ، تو حتی تنبلی ات می یاد از نبش خیابان 18 گاندی تا میدون ونک پیاده بری ؟؟