برای انوشیروان ناراحتم ، دیگه نمی تونه حمام آفتاب بگیره ، اون اول ها روز به روز لاکش روشن تر می شد ، شمال که می رفتم پرده اتاق رو به طور تصادفی کنار زده بودیم ، وقتی از شمال برگشتیم رنگ لاک انو شیروان تیره شده بود ، فهمیدیم که ظهر ها می
ره اون قسمتی از تشت که کنار پنجره است و پاهاشو می کشه و حموم می گیره . الان بازم هر روز این کارو می کنه ولی دیگه از افتاب سابق خبری نیست ، نمی دونم تغییر فصل رو درک می کنه یا نه و آیا به خواب زمستونی فرو می ره یا نه . در ضمن فکر کنم جنسیت انوشیروان و مهستی رو اشتباه حدس زدیم