my idea about life
Friday, March 10, 2006
 
یک روزهایی هست که خوشحالی ، ذوق داری ، می خوای اون روز ، روز بهتری برای خودت و خانواده باشه . یه کیلو شیرینی می گیری و یه دسته گل ، تا می رسی خونه مامانت می گه کاش شیرینی نمی گرفتی منم امروزشیرینی گرفتم . بابات هم می گه چرا به این گل ها پول دادی همین ها رو می شه خارج از شهر هرچقدر که می خوای بچینی
 
Comments:
بعضی ضدحالا خودشون آخر فازن !!!
 
hanozo ser nashoD?
 
منم از این ضد حالا خوردم :(
 
معمولا اون روزايي كه تصميم مي گيري هيچ چي روزتو خراب نكنه همچين مي شه كه دعا مي كني به روزاي عادي.
 
عجبا! قابل درکه... می‌فهمم. چی بگه آدم. همینه دیگه که آدم می‌ره می‌شینه توی اتاق، حتی اگه بخواد شاد باشی، تنهائی شاده. شیرینی هم تنهائی می خوره. شخصا این‌طور وقتا می‌رم برای خودم جایزه می‌خرم! بعد برمی گردم توی اتاق و فکر می‌کنم اگه کسی خواست شاد بشه باشه، چون وقاعا حسابی قبل و قبل‌ها حال آدم گرفته شده.
 
in bade ya'ni????
 
شیرینی و گل رو بیار واسه من! اتفاقا امشب یه خواستگاری میخوام برم لنگ همون گل و شیرینی ام!
 
تو به اين فكر احمقانه اعتقاد نداري؟؟؟راستي ميخواستي به بابات بگي گلها را همينجوري مجاني بهم دادن. و شيريني ها را هم فقط خودت بخوري. يه مدته كه دارم روي اسم برا وبلاگت توي داروخانه ام فكر ميكنم.به نتيجه نرسيدم
 
امان از اين ضد حالها...هميشه همينطوره. من واسه مامانم هم كه كادو ميخرم از اين چيزا پيش مياد:)
 
va shoma ham mikhore too zoghet. akhey!
 
همون موقع است كه به يك سري چيزها شك مي كني...
 
سلام
گل وشیرینی رو عموما برا مراسم خیلی رسمی میبرند نکنه مراسم شما هم رسمی بوده؟
 
اينجوريه كه ريده مي شه به حالت بد فرم دركت ميكنم
 
كامنت جالبي برام گذاشته بودي!!!

يه روز بايد بشينم يه ذره تو آرشيوت بچرخم. از نوشته هات خوشم اومد...
 
salam salam
mohem nis
mohem ineke khodet keif koni
shirini haro khodet mikhordi
gol ro ham mizashti too otaghet keifesho mibordi
mesle man ke cake doros kardam vali hich kas behem tabrik nagoft, oonvaght khodam hameye cake ro khordam, be hamin rahati
 
gharaz az oon mesal, didane zehn ba cheshme zaheri nabood :)
khosh halam kardi
 
قبلاً پیش میومد برام اما الان دیگه نه.چون نه گل می خرم نه شیرنی
 
آخ که چقدر ضد حال بده
 
اصلا آدمو درک نمیکنن! بعد میگن چرا آمار معتادا هر روز بیشتر میشه!
 
كمي غم انگيز كه خيلي وقتها حتي پدر و مادرمون هم دركمون نمي‌كنن و مي‌زنن تو ذوقمون اما خيلي هم بد نيست شايد به اين دليل كه به هر حال ما اون كاري رو كه دلمون مي‌خواسته انجام داديم
 
man badesh mikham bala biyaram ...
 
دقیقا تجربه کردمش ... دقیقا....
 
آخ گفتی.... آخ گفتی..... خیلی حس بدیه... امیدوارم وقتی ما پدر مادر شدیم، با بچه هامون اینطوری رفتار نکنیم
 
بابا مامانت راست گفتن .
 
خب! راستش اون متن چی‌ش معلومه که اینش معلوم باشه. اما به‌هرحال می‌تونم یک‌جورهائی مطمئن باشم خواهرزاده ندارم. البته دنیا دنیای عدم قطعیته. بااین‌حال این اندک اطمینان را از اونجادارم که خواهر ندارم اصولا متاسفانه. ظاهرا خودم هم یه جور توصیه پزشکی بودم و اصولا قرار نبوده زنده به دنیا بیام. بعد معلوم نشده چی شده که موندم بیخ ریش خانواده! بعد درباره استعداد و شکوفائی هم که خب انصافا دست خودتونه. با حساب آنچه از شما خوندم هم می‌تونم بگم چندان ناشکوفا هم نمونده اون استعداد. راستش همه‌چی دیگه به یه استارت حسابی بستگی داره. امیدوارم که به زودی زود مهمان داستان‌های شما باشیم دیگه پس. شاد باشید امیدوارم.
 
راستش مدت‌های مدیدیه که تئاتر نرفتم و اصلا خبر ندارم چی به چیه. فقط اسمم اینه که تئاتری بودم روزگاری. خلاصه اینکه متاسفانه نمی‌دونم اصلا این کار الآن روی صحنه هست یا نه. البته کنجکاو شدم ببینم کی این کار را برده روی صحنه. اگر خبری پیدا کردم حتما بهتون می‌گم. فعلا توی سایت‌ها که چیزی ندیدم.
 
:)))))) تقصیر خودته دیگه! یه بار اومدی کار خیر کنی یه آمار می گرفتی ببینی چه خبره!!! اونها هم ذوقشون رو کردن ولی چون مامان و بابا هستن نمی خوان از تک و تا بیفتن دیگه!
 
سلام مریم.

خب با این ضد حال ها هست که متوجه میشیم چه زندگی مزخرفی داریم. اگه نباشن دچار یه جور فراموشی مضحک می شیم.
اولین بار بود اومدم وبلاگت. پست هات کوتاه و کامل بود از خوندنشون لذت بردم. بازم بیا سراغمون.
 
bad joor mikhore too zoghe adam ...
vali khob kam kam adat mikone...
 
شیرینی و گل رو بیار واسه من! اتفاقا امشب یه خواستگاری میخوام برم لنگ همون گل و شیرینی ام!


اومدم بگم اين من بودم!!
 
به نظرم خیلی اتفاق بزرگی نیفتاده! چون لااقل موفق شدی که بگیریشون. نه اینکه مث من تا تصمیم میگیری گل بخری تمام گل فروشی های شهر یا تعطیلن یا گل هاشون تموم شده... یه شب هم که بخوای احساس به خرج بدی نمیشه و همه بهت میگن: وای چقدر تو بی احساسی! یه شاخه گل هم بلد نیستی بخری؟
 
Post a Comment
evryting that i know

ARCHIVES
11/01/2003 - 12/01/2003 / 06/01/2005 - 07/01/2005 / 07/01/2005 - 08/01/2005 / 08/01/2005 - 09/01/2005 / 09/01/2005 - 10/01/2005 / 10/01/2005 - 11/01/2005 / 11/01/2005 - 12/01/2005 / 12/01/2005 - 01/01/2006 / 01/01/2006 - 02/01/2006 / 02/01/2006 - 03/01/2006 / 03/01/2006 - 04/01/2006 / 06/01/2006 - 07/01/2006 / 07/01/2006 - 08/01/2006 / 08/01/2006 - 09/01/2006 / 09/01/2006 - 10/01/2006 / 10/01/2006 - 11/01/2006 / 12/01/2006 - 01/01/2007 / 01/01/2007 - 02/01/2007 / 03/01/2007 - 04/01/2007 / 08/01/2007 - 09/01/2007 / 11/01/2007 - 12/01/2007 /


Powered by Blogger