خاطره دیگه این که به نیلوفر یه مشت پودر لباس شویی دادم و گفتم این یه خوراکی جدیده که بابا خریده نیلوفر خورد و گریه کرد . البته اون موقع خودم هم بچه بودم
منم یه بار دوم دبستان که امتحان داشتم همه ی جواب ها رو غلط مینوشتم و به بقل دستیم میگفتم از رو من بنویس.... بعد که طرف امتحانش تموم میشد . همه رو پاک میکردم و درست مینوشتم
سلام راستش با اين اوضاع ( اين چند پست اخيرت) كه داره پيش ميره بايد يه فكري براي تغيير نام وبلاگت كرد مثلا خشونتهاي مريم! حيليههاي مريم.. مريم و شيطنتهاي مرگبارش... يه همچين چيزايي :P :D